خسته ام نیک از بد ایام خویش


خسته ام نیک از بد ایام خویش

خسته ام نیک از بد ایام خویش


خسته ام نیک از بد ایام خویش

خسته ام نیک از بد ایام خویش


خسته ام نیک از بد ایام خویش

خسته ام نیک از بد ایام خویش


طیره ام بر طالع پدرام خویش

طیره ام بر طالع پدرام خویش
طیره ام بر طالع پدرام خویش
طیره ام بر طالع پدرام خویش
طیره ام بر طالع پدرام خویش
طیره ام بر طالع پدرام خویش
طیره ام بر طالع پدرام خویش
از سپیدی کار طالع بخت را
از سپیدی کار طالع بخت را
از سپیدی کار طالع بخت را
از سپیدی کار طالع بخت را
از سپیدی کار طالع بخت را
از سپیدی کار طالع بخت را
از سپیدی کار طالع بخت را
بس سیه بینم زبان و کام خویش
بس سیه بینم زبان و کام خویش
بس سیه بینم زبان و کام خویش
بس سیه بینم زبان و کام خویش
بس سیه بینم زبان و کام خویش
بس سیه بینم زبان و کام خویش
بس سیه بینم زبان و کام خویش
دل سبوی غم تهی بر من کند
دل سبوی غم تهی بر من کند
دل سبوی غم تهی بر من کند
دل سبوی غم تهی بر من کند
دل سبوی غم تهی بر من کند
دل سبوی غم تهی بر من کند
دل سبوی غم تهی بر من کند
من ز خون دل کنم پر جام خویش
من ز خون دل کنم پر جام خویش
من ز خون دل کنم پر جام خویش
من ز خون دل کنم پر جام خویش
من ز خون دل کنم پر جام خویش
من ز خون دل کنم پر جام خویش
من ز خون دل کنم پر جام خویش
دل هم از من دوست گیر است ای عجب
دل هم از من دوست گیر است ای عجب
دل هم از من دوست گیر است ای عجب
دل هم از من دوست گیر است ای عجب
دل هم از من دوست گیر است ای عجب
دل هم از من دوست گیر است ای عجب
دل هم از من دوست گیر است ای عجب
بر زبان غم دهد پیغام خویش
بر زبان غم دهد پیغام خویش
بر زبان غم دهد پیغام خویش
بر زبان غم دهد پیغام خویش
بر زبان غم دهد پیغام خویش
بر زبان غم دهد پیغام خویش
بر زبان غم دهد پیغام خویش
من به دندان گوشهٔ دل چون خورم
من به دندان گوشهٔ دل چون خورم
من به دندان گوشهٔ دل چون خورم
من به دندان گوشهٔ دل چون خورم
من به دندان گوشهٔ دل چون خورم
من به دندان گوشهٔ دل چون خورم
من به دندان گوشهٔ دل چون خورم
کو چنان در گوشه دید آرام خویش
کو چنان در گوشه دید آرام خویش
کو چنان در گوشه دید آرام خویش
کو چنان در گوشه دید آرام خویش
کو چنان در گوشه دید آرام خویش
کو چنان در گوشه دید آرام خویش
کو چنان در گوشه دید آرام خویش
دل نه پیکان است، هم خون است و گوشت
دل نه پیکان است، هم خون است و گوشت
دل نه پیکان است، هم خون است و گوشت
دل نه پیکان است، هم خون است و گوشت
دل نه پیکان است، هم خون است و گوشت
دل نه پیکان است، هم خون است و گوشت
دل نه پیکان است، هم خون است و گوشت
گوشت نتوان خوردن از اندام خویش
گوشت نتوان خوردن از اندام خویش
گوشت نتوان خوردن از اندام خویش
گوشت نتوان خوردن از اندام خویش
گوشت نتوان خوردن از اندام خویش
گوشت نتوان خوردن از اندام خویش
گوشت نتوان خوردن از اندام خویش
آسمان هردم کشد وانگه دهد
آسمان هردم کشد وانگه دهد
آسمان هردم کشد وانگه دهد
آسمان هردم کشد وانگه دهد
آسمان هردم کشد وانگه دهد
آسمان هردم کشد وانگه دهد
آسمان هردم کشد وانگه دهد
کشتگان را طعمهٔ اجرام خویش
کشتگان را طعمهٔ اجرام خویش
کشتگان را طعمهٔ اجرام خویش
کشتگان را طعمهٔ اجرام خویش
کشتگان را طعمهٔ اجرام خویش
کشتگان را طعمهٔ اجرام خویش
کشتگان را طعمهٔ اجرام خویش
کلبهٔ قصاب چند آرد برون
کلبهٔ قصاب چند آرد برون
کلبهٔ قصاب چند آرد برون
کلبهٔ قصاب چند آرد برون
کلبهٔ قصاب چند آرد برون
کلبهٔ قصاب چند آرد برون
کلبهٔ قصاب چند آرد برون
سرخ زنبوران خون آشام خویش
سرخ زنبوران خون آشام خویش
سرخ زنبوران خون آشام خویش
سرخ زنبوران خون آشام خویش
سرخ زنبوران خون آشام خویش
سرخ زنبوران خون آشام خویش
سرخ زنبوران خون آشام خویش
وام بستانم دهم خواهنده را
وام بستانم دهم خواهنده را
وام بستانم دهم خواهنده را
وام بستانم دهم خواهنده را
وام بستانم دهم خواهنده را
وام بستانم دهم خواهنده را
وام بستانم دهم خواهنده را
پس ز گنج غیب بدهم وام خویش
پس ز گنج غیب بدهم وام خویش
پس ز گنج غیب بدهم وام خویش
پس ز گنج غیب بدهم وام خویش
پس ز گنج غیب بدهم وام خویش
پس ز گنج غیب بدهم وام خویش
پس ز گنج غیب بدهم وام خویش
سایلان از من چنین خوش دل روند
سایلان از من چنین خوش دل روند
سایلان از من چنین خوش دل روند
سایلان از من چنین خوش دل روند
سایلان از من چنین خوش دل روند
سایلان از من چنین خوش دل روند
سایلان از من چنین خوش دل روند
من چنین ناخوش دل از ایام خویش
من چنین ناخوش دل از ایام خویش
من چنین ناخوش دل از ایام خویش
من چنین ناخوش دل از ایام خویش
من چنین ناخوش دل از ایام خویش
من چنین ناخوش دل از ایام خویش
من چنین ناخوش دل از ایام خویش
سایل ار خرم شود زاکرام من
سایل ار خرم شود زاکرام من
سایل ار خرم شود زاکرام من
سایل ار خرم شود زاکرام من
سایل ار خرم شود زاکرام من
سایل ار خرم شود زاکرام من
سایل ار خرم شود زاکرام من
من شوم خرم تر از اکرام خویش
من شوم خرم تر از اکرام خویش
من شوم خرم تر از اکرام خویش
من شوم خرم تر از اکرام خویش
من شوم خرم تر از اکرام خویش
من شوم خرم تر از اکرام خویش
من شوم خرم تر از اکرام خویش
از برای شادی سائل به رنگ
از برای شادی سائل به رنگ
از برای شادی سائل به رنگ
از برای شادی سائل به رنگ
از برای شادی سائل به رنگ
از برای شادی سائل به رنگ
از برای شادی سائل به رنگ
زعفران سازم رخ زرفام خویش
زعفران سازم رخ زرفام خویش
زعفران سازم رخ زرفام خویش
زعفران سازم رخ زرفام خویش
زعفران سازم رخ زرفام خویش
زعفران سازم رخ زرفام خویش
زعفران سازم رخ زرفام خویش
دانگی از خود باز گیرم بهر قوت
دانگی از خود باز گیرم بهر قوت
دانگی از خود باز گیرم بهر قوت
دانگی از خود باز گیرم بهر قوت
دانگی از خود باز گیرم بهر قوت
دانگی از خود باز گیرم بهر قوت
دانگی از خود باز گیرم بهر قوت
پس دهم دیناری از انعام خویش
پس دهم دیناری از انعام خویش
پس دهم دیناری از انعام خویش
پس دهم دیناری از انعام خویش
پس دهم دیناری از انعام خویش
پس دهم دیناری از انعام خویش
پس دهم دیناری از انعام خویش
کام من بالله که ناکام من است
کام من بالله که ناکام من است
کام من بالله که ناکام من است
کام من بالله که ناکام من است
کام من بالله که ناکام من است
کام من بالله که ناکام من است
کام من بالله که ناکام من است
تا به ناکامی برآرم کام خویش
تا به ناکامی برآرم کام خویش
تا به ناکامی برآرم کام خویش
تا به ناکامی برآرم کام خویش
تا به ناکامی برآرم کام خویش
تا به ناکامی برآرم کام خویش
تا به ناکامی برآرم کام خویش
دست همت بس فراخ آمد مرا
دست همت بس فراخ آمد مرا
دست همت بس فراخ آمد مرا
دست همت بس فراخ آمد مرا
دست همت بس فراخ آمد مرا
دست همت بس فراخ آمد مرا
دست همت بس فراخ آمد مرا
پای همت تنگ دارم گام خویش
پای همت تنگ دارم گام خویش
پای همت تنگ دارم گام خویش
پای همت تنگ دارم گام خویش
پای همت تنگ دارم گام خویش
پای همت تنگ دارم گام خویش
پای همت تنگ دارم گام خویش
او به نسبت خوانده خاقانی مرا
او به نسبت خوانده خاقانی مرا
او به نسبت خوانده خاقانی مرا
او به نسبت خوانده خاقانی مرا
او به نسبت خوانده خاقانی مرا
او به نسبت خوانده خاقانی مرا
او به نسبت خوانده خاقانی مرا
من کنم خاقان همت نام خویش
من کنم خاقان همت نام خویش
من کنم خاقان همت نام خویش
من کنم خاقان همت نام خویش
من کنم خاقان همت نام خویش
من کنم خاقان همت نام خویش
من کنم خاقان همت نام خویش